جدول جو
جدول جو

معنی گرانبار شدن - جستجوی لغت در جدول جو

گرانبار شدن
(زَ بَ گُ تَ)
سنگین بار شدن. دارای بار گران گشتن: پس به بلاد عبدالقیس شد و هر عرب که آنجا یافت همه را بکشت و هرکه بجست به ریگ بادیه بمرد و کس دست فراخواسته نکرد تا گرانبار نشود. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
سهی سروش از غم کمان وار شد
تهی گنجش از در گرانبار شد.
اسدی (گرشاسب نامه).
شاهی که عطاهاش گران است ستوده ست
هرچند شوی زیر عطاهاش گرانبار.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 192).
و نیز اگر غذای بسیار بیکبار خوردطبیعت گرانبار شود و به هضم آن وفا نتواند کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
، حامله شدن. آبستن گشتن:
گرانبار شد گوهر نازنین.
نظامی.
، مست گردیدن. سنگین شدن:
چو از باده سرشان گرانبار شد
سمن برگ هر دو چو گلنار شد.
اسدی (گرشاسب نامه).
، بارور شدن درخت و انسان و حیوان. رجوع به گرانبار شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ تَ)
سنگین شدن. سنگین گردیدن:
تو خفته و پشتت زبزه گشته گرانبار
بابار گران خفتن از اخلاق حمار است.
ناصرخسرو.
مرا کآیم از کاه برگی ستوه
چه باید گرانبار گشتن چو کوه.
نظامی.
، بارور شدن درخت و امثال آن و سنگین شدن:
پس چونکه سرافکنده و رنجور بمانده ست
هر شاخ که از میوه و گل گشت گرانبار.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(زِ دَ اَتَ)
سنگین کردن بار. ثقیل کردن حمل. وزین نمودن بار:
بفرمود شه تا از آن خاک زرد
شتربان صد اشتر گرانبار کرد.
نظامی.
، بسیار بارور شدن درخت:
مهر تو بر دل من تا به جگر بیخ زده ست
شاخها کرده بلند و بارها کرده گران.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِوَ دَ / دِ)
رجوع به گرانبار شدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ رَ)
جمع شدن. توده گشتن. روی هم انباشته شدن: مهمات را نبایدگذاشت که انبار شود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 487)
لغت نامه دهخدا
بار سنگین داشتن سنگین شدن: تو خفته و پشتت زبزه گشته گرانبار با بارگران خفتن از اخلاق حمار است. (ناصر خسرو)، پر باد شدن (شاخه درخت و مانند آن) : پس چونکه سر افکنده و رنجور بماندست هر شاخ که از میوه و گل گشت گرانبار ک (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین کردن بار کسی یا چیزی. گرانبار گرداندن (گردانیدن)، سنگین بار گردانیدن، ثقیل نمودن: گوش هوش او را بان دررآبدار و حسن خلق و معاش با خلق الله گرانبار گردانید
فرهنگ لغت هوشیار